معنی برزو نیک نژاد

حل جدول

برزو نیک نژاد

کارگردان فیلم ناخواسته


فیلم برزو نیک نژاد

لونه زنبور


فیلمی از برزو نیک نژاد

ناخواسته


سریالی از برزو نیک نژاد

باخانمان


اسدالله نیک نژاد

کارگردان فیلم لاله


برزو

فرزند سهراب

لغت نامه دهخدا

نیک نژاد

نیک نژاد. [ن ِ] (ص مرکب) حسیب. باحسب. اصیل. گوهری. گهری. باگوهر. (یادداشت مؤلف).


برزو

برزو. [ب ُ] (اِخ) در ملحقات شاهنامه فرزند سهراب و نواده ٔ رستم است اما این انتساب براساسی نیست.

برزو. [ب ُ] (اِخ) نام آتشکده ٔ عهد ساسانی در دوازده هزارگزی راهجرد اراک. (دایره المعارف فارسی).

برزو. [ب ُ] (اِخ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان. سر راه مالرو عمومی شیروان به میلانلو. کوهستانی و سردسیری است. سکنه 173 تن. آب آن از رودخانه، محصول غلات، بنشن، انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

برزو. [ب ُ] (اِخ) دهی است از دهستان قصبه بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار در 68 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و 7 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی کاشمر به سبزوار. جلگه و معتدل. سکنه 585 تن. آب از قنات و محصول غلات، زیره، بن شن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. از شمس آباد می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نیک نیک

نیک نیک. (ق مرکب) به خوبی. کاملاً. به کلی. یک باره:
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک.
مولوی.
گفت نادر چیز می خواهی ولیک
غافل از حکم خدایی نیک نیک.
مولوی.
تو قیاس از خویش می گیری ولیک
دور دور افتاده ای تو نیک نیک.
مولوی.

فرهنگ فارسی هوشیار

نیک نژاد

گوهری، باگوهر، اصیل

گویش مازندرانی

برزو

برزو نام شخص

نام های ایرانی

برزو

پسرانه، بلند قامت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، بلند بالا، کنایه از عظمت، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)

معادل ابجد

برزو نیک نژاد

1350

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری